پنجشنبه 27 اسفند 1383 / ساعت 7:9 عصر

با بابا رفتم واسه ثبت نام...
چک رو هم دادم...
میخواستن منو از خوندنه این رشته منصرف کنن! گفتن شاید ترم بعد بخوای بری هنر و... میخواستن چند درس از بچه های هنر بهم بدن! اما نخواستم!!! گفتم من به این رشته ای که اومدم علاقه دارم و فکر نکنم عوضش کنم!!!
خلاصه از ساعت ۴ تا ۷ بیرون بودم...
بازم لجبازیه بابا در مورد اون یکی کارم (اسم)...!!! هر چی میگم به دوستش زنگ بزنه قبول نمیکنه...
دیگه اینکه...
سرم خیلی درد میکنه... مسیر برگشتن نسبت به دفعات قبل خلوت تر بود... اما خب تو ماشین که زیاد بشینم سر درد شدید می گیرم...
آهان یادم رفت بگم که اونجا دو تا از قانونای مسخره ی دانشگاهو گفتن؛
۱- اگه بیشتر از دو بار چه موجه چه غیر موجه غیبت کنم واحدام حذف میشن!
۲- دیر سر کلاس نرم چون ممکنه استاد رام نده و برام غیبت بزنه
آخه نمیدونم به اونا چه مربوطه من چقد غیبت میکنم... مدرسه س یا دانشگاه؟!!!!!
من پول دادم حالا دلم میخواد میام دلم نمیخواد نمیام، منم که میفتم و باید باز پول بدم...
زر زیادی میزنن...
راستش پشیمون شدم از اینکه اینجا ثبت نام کردم...
بهر حال...
چون رشتم و درسام سخته فکر میکنن که زود خسته میشم و رشته رو عوض میکنم... با اینکه خودم بعید میبینم همچین کاری کنم...
دیگه همین دیگه

الان هم ساعت 7:40 شد
 

in ham az weblogam